انقطاع
در حوزه بعضاً دوستان خوبی پیدا کردم، یکی از دوستان که تازه با او آشنا شدم به اصرار و تعریف به من کتاب زندگینامه ی شهید صدر، با نام سالهای رنج را داد. سید موسی صدر را نمی گویم که با چمران در لبنان ملاقات دارد، سید محمد باقر صدر را می گویم که اتوبانش (در تهران) با ادامه چمران(مدرس) ملاقات دارد!
آدم نابغه و نواندیشی بوده که در عمر کوتاه خود کارهای علمی بزرگی می کند و در جنبه های اجتماعی نیز به شدّت فعال است. (راستی یک سوال بزرگ این است که چطور می شود هم کارهای علمی درجه یکی کرد و هم در زمینهی اجتماعی فعال بود و هم در بعد معنویت و تقوا و عرفان گام جدّی برداشت).راستی در یک جای این کتاب نویسنده این طور می گوید:
من همواره دنبال این بودم که از فرصت استفاده کنم و پشت سر ایشان نماز را به جماعت بخوانم. او بسیاری اوقات در سجاده خود می نشست و من هم پشت سر ایشان مینشستم و یا اینکه وقت نماز میشد و حتی بیش از نمی ساعت هم از وقت آن میگذشت ولی همچنان سرش پایین و در حال تفکر بود تا آنکه ناگهان برمیخواست و نماز را به جای میآورد. این مشاهدات و مسائل دیگر مرا واداشت که روزی درباره این حالت از ایشان سوال کنم او در پاسخم گفت: «من از کودکی با خود عهد کردهام که جز با حضور قلب و انقطاع نماز نخوانم و لذا برخی اوقات ناچار میشوم منتظر بمانم تا افکار موجود در ذهنم را به دور افکنم و حالت صفا و انقطاع در من به وجود آید، آنگاه به نماز بایستم»
راستی تو قطار که می آمدم داشتم این کتاب را می خواندم که پیرمردی که روبرویم نشسته بود کتاب را از من گرفت و عنوانش را خواند، و گفت که زمان کشته شدن شهید صدر در عراق بوده، گفت که حتی در درس او می رفته است، بعداً راجع به پیرمرد شاید بیشتر بنویسم. کتاب را گرفت و بوسید و بر سر گذاشت و به من داد.